تا روزی که بودم
او هم بود،
و شبها به سراغم میآمد،
پا به پای خوابم میآمد.
با من پرواز میکرد،
میلرزید،
از خواب میپرید،
و دوباره به عمق تاریکی خواب باز میگشت.
گاه گاهی
در آینه او را میدیدم
او را نمیشناختم
میگفتم،
کاشکی مثل تو بودم.
می گفت،
دنبالم بیا...
می رفتم و میرفتم ولی او نبود...
او نبود و من تنها بودم.
No comments:
Post a Comment