Saturday, August 30, 2008

Tanha

تا روزی که بودم

او هم بود،

و شبها به سراغم می‌‌آمد،

پا به پای خوابم می‌‌آمد.

با من پرواز میکرد،

میلرزید،

از خواب می‌‌پرید،

و دوباره به عمق تاریکی خواب باز میگشت.

گاه گاهی

در آینه او را میدیدم

او را نمیشناختم

می‌گفتم،

کاشکی‌ مثل تو بودم.

می‌ گفت،

دنبالم بیا...

می‌ رفتم و می‌‌رفتم ولی‌ او نبود...

او نبود و من تنها بودم.



No comments: